طراحی شهری امتحانی!

"... و آن هنگام که طراحی شهری برای امتحان خوانده شود، آن مباحث زیبا، چه مزخرف می شوند."

سخنی از یک دانشجوی علاقه مند اما تنبل
یک روز قبل از امتحان





خوانندگان، مطبوعات و فضای عمومی

نگين نبوی

خوانندگان، مطبوعات و فضای عمومی در دوران نخست انقلاب مشروطه از رویدادهای عمدۀ تاریخ معاصر ایران شناخته شده است. این انقلاب نه تنها به ایجاد نهادهائی مانند مجلس انجامید بلکه شالودۀ پیدایش یک گفتمان سیاسی و فرهنگی نوین در ایران را فراهم آورد. از سوئی، مزایای نظام مشروطه و حکومت قانون به موضوع های مورد بحث عمومی تبدیل شدند و از سوی دیگر ترقّی، و نقشی که آموزش به طور کلّی و نشریات بالاخص می توانستند در راه تحقق آن ایفا کنند، بازتابی گسترده در اذهان بسیاری از مردم ایران یافت. از همین رو تصادفی نبود که در نخستین سال صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه بر شمار نشریات، و نیز قرائت خانه ها، به گونه ای بی سابقه افزوده شد.(1) گرچه آمار دقیقی از شمار کتاب هائی که در این دوران انتشار یافتند و قرائت خانه هائی که گشوده شدند در دست نیست، امّا در بارۀ تعداد نشریه های منتشر شده گمان می توان زد. براساس یک بررسی تازه، شمار مجموع نشریاتی که در هفت دهۀ پیش از انقلاب مشروطه (از 1837 میلادی که روزنامۀ کم عمر اخبار انتشار یافت) در ایران منتشر شدند حد اکثر از 91 نشریه تجاوز نمی کرد، در حالی که در ظرف یکسال پس از این انقلاب شمار نشریات در ایران به 99 رسید.(2) گرچه تاریخ نگاران ایرانی دیری است که نشریات این دوران را به عنوان منبعی ارزنده برای بررسی انقلاب مشروطیت شناخته اند، پژوهشگران در بارۀ چگونگی تأثیر این نشریات در شکل بخشیدن به فرهنگ روزنامه نگاری و در پایه ریزی ایجاد یک فضای نوپای عمومی توجهی چندان نداشته اند. از همین رو، هدف نگارنده در این نوشته ترسیمی از فرهنگ متحول روزنامه نگاری در این دوران با تمرکز بر روزنامه ها و خوانندگان آن هاست. چه کسانی روزنامه میخواندند؟ انتظاراتشان از روزنامه چه بود؟ روزنامه ها چه هدفی داشتند و به جلب چه گروهی از خوانندگان علاقه مند بودند؟ ویژگیهای این دوره چه تفاوتی با تجارب پیشینیان آنان داشت؟ و سرانجام، آیا می توان در بارۀ پدیداری یک فضای عمومی در این دوران سخن گفت و اگر پاسخ مثبت است نقش مطبوعات در شکل بخشی به این فضا چه بود؟ در بررسی این پرسش ها من به نقل نمونه هائی از سه نشریه که از مهم ترین و پرنفوذترین نشریه هائی که در دوران انقلاب مشروطه در تهران انتشار می یافتند خواهم پرداخت: حبل المتین، صور اسرافیل و مساوات. صور اسرافیل و مساوات نشریات هفتگی بودند که نخستین بار به ترتیب در ماه مه و اکتبر 1907 منتشر شدند امّا، حبل المتین اندکی دیرتر، در اواخر آوریل 1907 برای نخستین بار به صورت روزانه در تهران آغاز به کار کرد. (3) با تمرکز بر این سه نشریه و مقایسۀ آنان با نشریۀ معتبر و نیمه مستقلی که پیش از آنان منتشر می شد شاید بتوان به فراگردی پی برد که به ایجاد یک فرهنگ روزنامه نگاری نوین و تحولی تدریجی در نوع خوانندگان آن ها انجامید. رعایا، شهروندان و پیدایش فضای عمومی پس از صدور فرمان مظفرالدین شاه قاجار در مرداد 1324 ه. ق. مبتنی بر اجازۀ تشکیل مجلس شورای ملّی، محدودیت هائی که بر مطبوعات ایران حاکم بود، دستکم برای دورانی کوتاه، از میان برداشته شد. تا آن زمان، بیشتر نشریه هائی که در ایران منتشر می شدند دولتی بودند به آن معنا که وزارت انطباعات بر آن چه در آن ها نوشته می شد نظارتی مستقیم داشت. به سخن دیگر، در حالی که پیروزی مشروطه خواهان به انتشار حدود صد نشریه در کشور انجامید، در دهه های پیش از آن به طور کلّی مطبوعات مستقل در ایران امکان انتشار نیافته بود. با این همه، و علی رغم همۀ محدودیت ها، نشریه ای به نام تربیت، کوشیده بود تا پیام آور اصلاحات و یاور جنبش ترّقی خواهانه در کشور شود. این هفته نامۀ غیردولتی، که از دسامبر 1896 تا مارس 1907 در تهران منتشر می شد، بر خلاف دیگر نشریاتی که کمابیش زبان و سخنگوی دولت قاجار شمرده می شدند، مورد احترام بسیاری از روزنامه خوانان آن دوران بود.(4) این که چنین نشریه ای اجازۀ انتشار یافت بیشتر مدیون اعتبار و شأن ناشر ادیبش، میرزا محمد حسین خان ذکاء الملک، بود که در مقام مترجم و منشی محمد حسن خان اعتماد لسلطنه، وزیر سابق انطباعات و دارالترجمه، تجربۀ بسیار اندوخته بود.(5) به سخن دیگر، آشنائی ژرف ذکاء الملک با نحوۀ کار این نهاد، همراه با شایعۀ اندک گشایش در فضای سیاسی دوران آغازین سلطنت مظفرالدین شاه، او را قادر ساخت تا با بندبازی ظریفی هم حسّاسیت مقامات دولتی را برنینگزد و هم با درج مطالب و نوشته های بدیع تفاوت نشریۀ خود را با دیگر نشریات آن زمان معلوم خوانندگانش کند.(6) وی در آخرین شمارۀ نشریه اش، در مارس 1907، این نکته را با صراحتی خاص چنین با خوانندگان در میان گذاشت: . . . بنده هم در نگارش تربیت، بعضی سپر و سنگر و آلات دفاعیه برای خود دست و پا کرده بودم از جمله هر ششماه یکسال به موقع، قصیده [ای] در مدح شخص اول و امثال او می گفتم مگر برای اداره تربیت حامی و تکیه گاهی بتراشم و به استظهار آن بزرگ بتوانم خیر مملکت و ملت را بگویم»7)) به دیگر تعبیر، در دوران پر نشیب و فرازی که ایران در سال های پیش از انقلاب مشروطه به سر می برد بهره مندی از دوستی بلندپایگان و متقاعد کردن مقامات دولتی از بی خطر بودن قصد ناشر بخشی از لوازم انتشار هفته نامه ای چون تربیت بود. در واقع، در طول سالها، ذکاء الملک بر این نکته پافشاری می کرد که روزنامه نگاری می تواند کاری مثبت باشد. او به خوانندگانش اطمینان می داد که «...همه قسم اخبار از داخله و خارجه می نویسیم اما به شرطی که فایده و منفعت به حال مطالعه کنندگان داشته باشد.(8) به عقیدۀ او «روزنامه» «باید به مردم قوت قلب دهد نه این که باری علاوه بر بارهای مصایب و متاعب دور زمان بر دل ضعیف آنها نهد.»(9) از همین رو، مطالبی که در صفحات تربیت درج می شدند بیشتر خبری و آموزشی بودند، از آن جمله بحث در بارۀ گذشتۀ ایران، امور مربوط به بهداشت شخصی، مزایای مدرسه و تحصیل، اخبار باز شدن مدارس جدید، و تحولات تازۀ دنیا. نشانی از مقولات سیاسی یا آنچه نیازمند اقدام به کار خاصی بود در این نشریه به چشم نمی خورد: . . . فرضا که ما مردم ایران اهل اقدام نباشیم. فعل را کنار گذاریم و عمر عزیز خود را به حرف گذرانیم. آیا ضرری دارد که به درستی از حقایق امور عالم و دقایق کار دنیا خبردار شویم و بدانیم چاه چند سرآب دارد و راه به کجا منتهی می شود؟ آنها که به جایی رسیده اند، چگونه رسیده اند و ملل و اقوامی که توقف اختیار کرده یا تنزل نموده، چرا بعضی متوقف شده و برخی رو به سرازیری رفته اند؟ (10) این سخنان، گرچه از سوئی به تلویحی ظریف به مشکلات یک ناشر روزنامه در دوران پیش از انقلاب اشاره می کنند، از سوی دیگر نقطه شروعی برای مقایسه با تحولات آینده است. زیرا، درست هنگامی که اولین از سه نشریه مورد بررسی ما در تهران انتشار می یابد، اوضاع جامعه دگرگون شده بود. فرمان مشروطه صادر شده، نظامنامه انتخابات تدوین و به تصویب رسیده و نمایندگان مجلس برگزیده شده بودند. محدودیتهای مطبوعاتی رفع شده، روزنامه های بیشتری کم کم به صحنه آمده و بنابراین امکان بحث و گفت و گوی علنی درباره هر نوع مسئله فراهم شده بود. بطور خلاصه، فضائی پر از امید و امکان بوجود آمده بود. (11) در واقع، اگر ذکاء الملک، ناشر تربیت، تصمیم گرفت در ماه مارس ۱۹۰۷ آخرین شمارۀ هفته نامۀ خود را منتشر کند از جمله به این دلیل بود که سبک مطالب آن با نیازها و امکانات نوین جامعه سازگاری نداشت: پیش از این، جراید حرفی نداشتند جز اینکه به مردم بگویند چرا غافل و بیکار نشسته اید و از تکالیف روز خبر ندارید و از این قبیل چراها. . . داخل در دایره سیاسی نشده بودیم. . . و فرضا که روزنامه ها چیزهایی از پلتیک دول می نوشتند، اولا کسی نمی فهمید ثانیا سود و ثمری نداشت، ساییدن آب بود در هاون. . . لکن حالا وضع تغییر کرده و هزارها حرف واجب و سخنان گفتنی هست که باید بالضروره بگویند و جدا راه تحقیق پویند. . .پس حالا اول روزنامه نگاری و کار است و هنگام مباحثه و تبادل افکار. . .(12) در واقع، سبک روزنامه نگاری ای که در سال 1907 پدیدار شد با سبک دیرین تفاوت هائی چند داشت. نخست آن که پیشینۀ کسانی که به انتشار سه نشریۀ تازه دست زدند کمترین شباهتی با پیشینۀ ذکاء المک نداشت. سید حسن کاشانی، میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل و سید محمدرضا مساوات، که به ترتیب ناشران حبل المتین (تهران)، صور اسرافیل و مساوات بودند، نه تنها به طبقات میانۀ جامعه تعلق داشتند بلکه در شمار کوشندگان سیاسی به شمار می آمدند زیرا هر یک در دوران پیش از انقلاب عضو انجمن های سرّی هوادار مشروطیت بودند. میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل همراه با سیّد محمدرضا مساوات به «مجمع آزاد مردان»، که برای مبارزه با استبداد تأسیس شده بود، تعلّق داشتند و سیّد حسن کاشانی به یک انجمن سّری که علیه میرزا علی اصغرخان امین السلطان، صدر اعظم، فعالیت می کرد، پیوسته بود.(13) دوّم آن که پس از تشکیل مجلس، موجی از هیجان و خوشبینی در بارۀ آیندۀ ایران همه جا به چشم می خورد گوئی تحولی در ذهن مردم به وجود آمده، «چشم و گوششان باز شده بود،» (14) و به سبب آگاه شدن از حقوقشان دیگر اجازه نمی دادند کسی بر زندگی آنان خودسرانه بتازد.(15) از همین رو، نشریه ای که مایل به جلب چنین مردمانی بود می بایست از مرز ترویج و تبلیغ دانش و مدرسه، آن گونه که سبک تربیت بود، پا فراتر گذارد. چنین بود که نشریات نوپا به پویائی تازه دست یافتند و به جای بسنده کردن به گزارش اخبار به هواداری ضعفا و توده ها و ترویج و تبلیغ مفاهیمی برخاستند که زمانشان فرارسیده بود از آن جمله شعار «حرّیت، مساوات و اخوّت.» در سرسطر صور اسرافیل، فرشته ای این شعار را بر شیپور خود می دمید. نشریۀ مساوات نیز این شعاررا، با افزودن واژۀ «عدالت»، در بالای صفحۀ هر شمارۀ خود به چاپ می رساند و حبل المتین نیز هواداری اش از این اهداف را در نخستین سرمقاله اش اعلام کرد.(16) تشابه شعار ها و اصول اعلام شده در این سه نشریه به معنای یکسان بودن مواضعشان در برابر مسائل روز نبود. به احتمالی، مساوات را باید تندروترین این سه نشریه دانست زیرا لحنش صریح و نوشته هایش آکنده از انتقادهای بی باکانه از هیئت حاکمه بود. حبل المتین، امّا، به موضعی ضد امپریالیستی شهرت داشت و با تیراژ روزانه ای بین چهار تا پنج هزار شماره(17) نسبت به دو همتایش رویه ای محتاط و معتدل برگزیده بود. پرخواننده ترین این سه صوراسرافیل بود که از رهگذر زبان ساده و محاوره ای و نوشته های طنز آمیز علی اکبر دهخدا، تیراژی در حدود 5500 داشت. (18 ) با این همه، وجه مشترک آن ها تأکیدی بود که هر سه بر نقش مردم عادی ایران در دگرگون ساختن جامعه می گذاشتند. در این باره در نخستین شمارۀ حبل المتین چنین آمده بود: این مسئله را هم نگفته نمی گذاریم که احتیاج ملت ما امروزه به جراید یومیه واضح تر از نور آفتاب است زیرا هیچ ملتی ممکن نیست حقوق خود را حفظ نمایند و مراقب حرکات و سکنات امنا و وکلای خویش گردند مگر در صورت بیداری دائمی و آگاهی همیشگی به قسمی که ابداً خواب و غفلت پیرامون آنان نگردد. . . واضح تر بگویم- ملت که بیدار و هشیار است و خواب و بیهوشی را از سر بدر کرده است و. . . از دور ملتفت اعمال رؤسا است. . . خوب و بد، زشت و زیبا را تمیز میدهد. . . (19) این قطعه حاوی بخشی از هدف حبل المتین بود و تأکید آن بر بیداری ملّت نکتۀ تازه ای را عیان نمی کرد. آنچه تازه به نظر می رسید ترغیب مردم ایران به حرکت و مشارکت در عرصۀ سیاسی بود. بحث در مورد مسئلۀ حقوق و آزادی های مردم، نظارت بر کار نمایندگان مجلس، اهمیت قانونمندی و معنای مجلس و قانون اساسی بخشی از گفتمان سیاسی نوینی را تشکیل میداد که "مرد کوچه و خیابان" جزو لا ینفکی از آن بود. چه از راه توضیح و تشریح آئین نامۀ داخلی مجلس و چه در تأکید بر ضرورت وحدت ملّت و دولت،(20) نشریات دوران مشروطه وظیفه اصلی خویش را تبدیل رعایا به شهروندان فعّال جامعه می دانستند. همچنین آن هنگام نیز که آمیزه ای از انتظارات برنیامده و استمرار بی نظمی و هرج و مرج همگان را به نومیدی و افسردگی نسبت به مسیر سیاسی کشور فرو می برد، نشریات در فراخواندن مردم به حرکت و فعالیت تردید نمی کردند. گرچه در نگاه نخست این دو پدیده ناهمخوان به نظر می رسند، امّا در مجموع معرّف اعتقاد بسیاری از ایرانیان آن دوران اند؛ اعتقاد به این که مردم به یاری غیرت و ایمان راسخ خویش می توانند ریشه های استبداد را برکنند. استدلال حبل المتین در این باره چنین بود: . . .آسایش و عزت و مشروطیت و آزادی و همه چیز ما بسته به وجود غیرت است. اگر غیرت نداشته باشیم وطن خود را محافظت نمیکنیم ، شرف و ناموس را بر باد می دهیم- اگر غیرت نداشته باشیم اسیر و ذلیل می شویم، اگر غیرت نداشته باشیم رفع احتیاج از خارجه نمی کنیم، اگر غیرت نداشته باشیم دست بیگانگان و ستمکاران و مستبدان را از سر خود کوتاه نمی سازیم. . . (21 ) علاوه براین، این نشریه ها با بازتابیدن افکار عمومی و تلاش در شکل بخشیدن به آن، بر آگاهی خوانندگان به هویّتشان می افزودندن و حس مسئولیت را درآنان استوار می کردند. آنچه تا کنون در این نوشته آمده نه تنها در بارۀ نیّت ناشران و نویسندگان بوده،(22) بلکه به هویت و ماهیت مخاطبان آن ها نیز اشاره داشته است. مخاطبان مورد نظر نشریات مشروطه همان ملّتی بود که در مسیر دگرگونی و شکل گرفتن قرار داشت. به سخن دیگر، تا آنجا که مطالب مندرج در این نشریات برای جلب نظر توده ها و سوق دادن آنان برای مشارکت، و گهگاه دست یازیدن به فعّالیت انقلابی در عرصۀ سیاسی بود، می توان گفت که در دید ناشران و نویسندگان این نشریات ، خوانندگانشان، بیشتر ازاعضای گروه کوچک نخبگان و باسوادانی که مخاطبان اصلی نشریۀ تربیت ذکاء الملک به شمار می رفتند، نماینده و معرّف جامعه بودند. این که ناشران مشروطه خواه آگاهانه می کوشیدند تا خوانندگانی هر چه بیشتر به سهولت به نشریاتشان دسترسی داشته باشند خود تأییدی بر این نکته است. این دسترسی با تک فروشی هر شمارۀ نشریه در خیابان ها و اماکن عمومی، به بهائی مشابه بهای تربیت، و گاه کمتر از آن (در نه سال قبل)، تأمین می شد. خوانندگان و نامه های منتشر شده به سردبیر در بحث این که چه کسانی خوانندگان این نشریات را تشکیل میدادند، پرسش مهم تر و شاید مشکل تر این است که خوانندگان چگونه به این نشریات دست می یافتند، چگونه آن ها را می خواندند و در مجموع مرکب از چه کسانی بودند. در نبود داده های عینی، مانند فهرست مشترکان، گمان زنی در بارۀ شمار خوانندگان و ویژگی ها و وابستگی های اجتماعی آنان چندان آسان نیست.(23) به هر تقدیر، سنجش تأثیر یک نشریه برخوانندگانش، به ویژه در دورانی که شمار شهرنشینان باسواد به احتمالی از 5 درصد نیز تجاوز نمی کرد کار دشواری است. با این همه، خاطرات ، وقایع نگاری ها و خود نشریه ها می توانند پژوهشگران را در رسیدن به تخمینی در این باره یاری کنند. به عنوان نمونه، نامه ای در مساوات سخن از این می گوید که چگونه برخی همۀ پول خود را صرف خرید نشریه های مورد علاقه خود می کردند.(24) نامۀ دیگری اشاره به کسانی می کند که بی صبرانه در انتظار نامه بر بودند تا به آخرین شماره های این نشریات دست یابند.(25) گزارش های دیگر از دست به دست گشتن روزنامه ها در میان آن خوانندگانی که استطاعت خریدشان را نداشتند یاد می کند. (26 ) و امّا آنان که قادر به خواندن نبودند، در قهوه خانه ها گرد هم می آمدند و به کسی که نوشته های روزنامه ای را بلند می خواند گوش می دادند. خبرنگاری که در این دوران در تهران اقامت داشت می نویسد چگونه «در بسیاری از قهوه خانه ها نقالانی که معمولا داستان های قهرمانان اساطیری شاهنامه را نقل می کردند، شنوندگانشان را با شرح اخبار سیاسی روز به هیجان می آوردند.» (27 ) به گفتۀ یک گواه، حتّی در نواحی روستائی روستائیان بی سواد از شهر روزنامه می خریدند و با خود به ده خویش می بردند تا باسوادی از میانشان نوشته را برایشان بخواند.» (28 ) کوتاه سخن، تصویری که از این روایت ها در ذهن نقش می بندد رواج روزنامه و روزنامه خوانی در میان مردم عادی، به ویژه در ماه های پس از انقلاب مشروطیت است. مردم به روزنامه ها به دلائل مختلف اشتیاق داشتند. برخی برای آگاه شدن از مذاکرات مجلس که در روزنامه ها گزارش می شد (29 )؛ برخی برای آن که بدانند نامه ای که به روزنامه نوشته اند در آن درج شده یا نامی از شهر آنان رفته است (30 )؛ و بسیاری از آن رو که اعتقاد داشتند روزنامه ها عاملی مهم در روند پیشرفت جامعه و «آئینۀ عقیده نمای» مردم اند.(31) شیوۀ دیگری برای سنجش تأثیر نشریات و رسیدن به آگاهی هائی در بارۀ خوانندگان آن ها بررسی محتوای نامه هائی است که در آن ها به چاپ می رسیدند. به عنوان نمونه، در ستون های حبل المتین، صور اسرافیل، و مساوات نامه هائی از گروه ها یا افراد، از زن و مرد و از شهرها و استان های گوناگون کشور، چاپ می شد که درخواست ها و شکایات نویسندگانشان را شرح می داد. برخی از نامه ها خطاب به سردبیر بود و برخی دیگر لحن نامۀ سرگشاده داشت. به ندرت نامه ای در واکنش به نوشته ای در نشریه فرستاده می شد امّا گاه نامه پاسخی به نامۀ منتشر شدۀ دیگری بود. به سخن دیگر، چاپ این نامه ها نه تنها فرصتی فراهم می کرد که طیف وسیعی از خوانندگان، که نمایندگان مجلس و مقامات دولتی را نیز در بر می گرفت، از خواست ها و شکایات نویسندگانش آگاه شوند، بلکه شیوه ای برای نشر آراء و افکار سانسور نشده و از صافی نگذشتۀ عمومی بود. اگر به تظلّم کسی رسیدگی نمی شد شکایتش را در نامه به روزنامه بازگو می کرد؛ اگر خواننده ای از کندی روند تغییر بی شکیبا یا خشمگین می شد از صفحات روزنامه برای طرح خشم و سرخوردگی اش بهره می جست؛ برخی برای اعادۀ حیثیت و نام نیک خویش نامه می نوشتند(32) و برخی دیگر برای جلب ترحم یا یافتن راه حلی برای مشکلاتشان. نامه نگاران ابائی نداشتند از رفتار بلندپایگان دولتی، حتّی حاکمان ایالات یا مشاوران نزدیک شاه، در بی اعتنائی نسبت به قانون اساسی و اصرار بر ادامۀ سنت استبدادی، شکایت و انتقاد کنند. در واقع، نامه های خوانندگان حاوی تندترین و بی پرده ترین مطالب این روزنامه ها بودند و شاید بتوان گفت که به نوعی برای ناشر و مدیر مسئول روزنامه نیز دستاویز دیگری فراهم می کردند که انتقادهای تند را از زبان خوانندگان و بی واهمه از خطر احتمالی به گوش ها رسانند. به عنوان نمونه، نامۀ زیر را زنی خطاب به شیخ فضل اللّه نوری، روحانی محافظه کار و جنجال انگیز که تحصیل زنان را برنمی تابید، نوشته بود. این نامه در سپتامبر 1907 در حبل المتین (تهران) به چاپ رسید: جناب مستطاب حجه الاسلام آقای شیخ فضل الله : در روزنامه که بطبع رسانیده از زاویه مقدسه به طهران فرستاده و منتشر فرموده اند این دو کلمه دیده شده که (مدرسه [و] علم برای نسوان خلاف دین و مذهب است) این حقیره که کم سواد و نویسنده این کلماتم این سخن مجمل جنابعالی را نفهمیدم و از هر کسی که معتقد به تدین و عقل ...بود هم سؤال کردم حل مشکل ننمود. لازم شد که خودم شرح ذیل را در بیان مقصود جناب عالی بنویسم و جواب از خود شما بخواهم. اگر مقصود جنابعالی از این سخن اینست که جماعت زنان میباید هیچ علمی نیاموزند و مانند حیوان بی شاخ و دم باشند تا از این نشأ بروند و این فرموده خداوند است ، پس مرقوم فرمایید که خدا و اولیای خدا جل و اعلا در کجای کلام الله و احادیث این مطلب را فرموده اند و اگر چنین مطلبی صحیح است ، سبب این بی التفاتی خدا و اولیاء و انبیاء نسبت به صنف نسوان چه بوده است. (33) در واقع، در این دوران نمونه های چند از زنانی می توان یافت که در نامه هایشان به روزنامه ها خواستار رسیدگی به خواست های خود می شدند و دگرگونی های جامعه را زمینۀ مساعدی برای احقاق حقوق خود می شمردند. حال که مشارکتشان در انقلاب چندان به رسمیت شناخته نشده و بهره ای از حقوق پایمال شده را نصیبشان نکرده بود آنان را مصمم می ساخت تا برای دسترسی به زندگی درخور به طلب این حقوق برخیزند. نوشتن به روزنامه ها راهی برای حضور ملموس آنان در عرصۀ عمومی و دسترسی به فضاهای تازه بود.(34) یکی از این زنان در نامه ای نوشت که: «غیرت و حمیّت لازمۀ نوع انسان است . فرق نمیکند مرد باشد یا زن!» (35) گزافه نیست اگر بگوئیم که نامه های زنان در این دوران در شمار صریح ترین و بی پرده ترین سخنان بودند. به عنوان نمونه، در نامه ای خطاب به مدیر حبل المتین زنی ضمن اعتراض به این که نامۀ قبلی اش به موقع چاپ نشده است تهدید کرده بود که شکایتش را از راه دیگر به گوش مردم خواهد رساند: . . . لایحه ای که چند روز قبل به اسم زنی در اداره فرستاده شد که در روزنامه درج و دو سه روز قبل هم آمدند و مطالبه کردند که چرا درج نمی کنید فرمودید یا شنبه یا یکشنبه. امروز دوشنبه است و ابداً ذکری در روزنامه نشده است. چرا معطلید؟ یا گمان میکنید زنها قابل نیستند یا این که حرف مرا کذب دانستید؟ گمان نمی کنم که در سر شما غیرت وطن باشد یا این که ما زنها در وطن خود حق حرف زدن نداریم. جداً به شما می گویم یا این که بزودی بنویسید یا اگر نمی نویسید حاضرم شب نامه کنم و در شهر پراکنده کنم و اسم شما را هم تا ابد لعن کنم. . . (36) با توجه به اهمیت نامه ها در پی بردن به ویژگی ها و این که چه کسانی خوانندگان مطبوعات این دوره را تشکیل میدادند، به چند نکته باید اشاره کرد. نخست این که گاه نویسندگان با خود داری از امضای نامۀ خود، یا به کار بردن نام مستعار، هویت واقعی خویش را افشا نمی کردند. حتّی نام نویسنده هم به خودی خود آگاهی هائی در بارۀ هویّتش به دست نمی داد. در نتیجه، طبقه بندی کردن نویسندگان چنین نامه هائی از این راه آسان نیست. با این همه، نبود چنین جزئیاتی در نامه ها را باید نشانی گویا از تحوّلی در فرهنگ روزنامه نویسی زمان شمرد. این واقعیت هنگامی روشن تر می شود که نامه های این دوران را با نامه های که در تربیت منتشر می شد مقایسه کنیم که اغلب همراه با مقدمه ای در بارۀ مشخصات نویسندگانشان بود. این مشخصات سوای نام نویسنده شامل شغل یا شأن اجتماعی وی وحتّی گاه نام پدر هم می شد(37) (آوردن لقب نویسنده در برخی از این نامه ها این فرض را تأیید می کندکه بیشتر خوانندگان تربیت از نخبگان جامعه بودند.) هنگامی که نویسنده ای در نامه نظرها یا ادعاهائی به ظاهر بحث انگیز را مطرح می کرد گاه، برای مطمئن ساختن خواننده از حسن ظنّ نویسنده، شرح مبسوطی نیز در بارۀ خصائل و شأن اجتماعی وی همراه نامه می شد. (38) افزون براین، هنگامی که ذکاء الملک شخصا نویسندۀ نامه را نمی شناخت، آن چه را از دیگران در باره اش شنیده بود همراه نامه چاپ می کرد.(39) بنابراین این واقعیت که روزنامه های دوران انقلاب مشروطیت برای احراز و افشای هویت و اسم و رسم یکایک نویسندگان نامه ها اهمیتی قائل نبودند خود باید دال بر اشتیاق آن ها به سهیم کردن همگان در تبادل آراء و جلب نظر بیشترین اعضای جامعه و تشویق آنان به ابراز نظر شمرده شود. با بیشتر شدن شمار نامه های چاپ شده تعداد خوانندگان نیز فزونی می گرفت به ویژه خوانندگانی که مشتاق آگاه شدن از آراء و احساسات هم میهنانشان بودند. همانگونه که اشاره شد، به نظر می رسد که نویسندگان نامه های جاپ شده پیشینه ها و وابستگی های گوناگون داشتند و در نواحی گوناگون کشور زندگی می کردند. برخی از آنان به کیش و مذهبی غیر از اسلام تعلق داشتند. برخی زنان بیوۀ شهیدان انقلاب بودند. برخی دیگر کسانی که گمان می بردند تنها راه احقاق حقشان آگاه کردن و جلب شفقت و یاری خوانندگان دیگر از ستمی است که بر آنان رفته. این نکته را نیز نادیده نمی توان گرفت که دبیران هر روزنامه نامه ها را پس از حک و اصلاحی که در آن ها لازم می دیدند به چاپ می رساندند و بالطبع به انتشار نامه هائی متمایل بودند که سازگار با مواضع و دیدگاه هایشان باشد. این شیوه، امّا، نباید نافی این واقعیت شمرده شود که در بسیاری موارد نامه های خوانندگان معرّف راستین آراء و احساسات آنها در بارۀ منافع و مصالح عمومی بود. این که از آوریل 1907 تا ژوئن 1908، یعنی تا کودتای محمدعلی شاه و آغاز دوران استبداد صغیر که به بسته شدن همۀ نشریات انجامید، شمار روزافزونی از این گونه نامه ها به چاپ می رسید نشانی از متداول شدن چنین شیوه ای برای طرح مشکلات و مسائل فردی بود. به این ترتیب می توان فرض کرد که در پی تدوین قانون اساسی و آغاز دورانی تازه افکار عمومی در بارۀ نقش مطبوعات تحولی اساسی یافت. از آن پس، مردم به روزنامه ها نه به عنوان عوامل دگرگونی های اجتماعی و ابزار پیشرفت جامعه یا حتّی حاملان دانش و دانسته ها، بلکه به مثابه وسیلۀ ارتباطی می دیدند که می توانست پیوندی بین دولت و جامعه برقرار کند و، به گفتۀ بندیکت اندرسون، عاملی شود برای «توانا کردن انسان ها به دیدن خویش از چشم دیگران.» (40) برخی اغلب چنین استدلال می کنند که نهضت مشروطیت با ترویج یک نظام دموکراتیک انگیزۀ مشارکت مردمان در عرصۀ سیاسی کشور شد و مقدمات تبدیل رعیت به شهروند را فراهم آورد.(41) امّا، همانگونه که اشاره رفت، نقش مطبوعات در این دوره را باید عاملی مهم در تحقق این تحولات شمرد. چه از راه تشویق خوانندگان به حرکت در راستای اعتقاداتشان و چه با بازتابیدن شکایات و تظلمات آنان، مطبوعات دوران انقلاب مشروطه نقشی کلیدی در شکل بندی گفتمان سیاسی نوین و گشودن راه مشارکت هرچه بیشتر مردم ایران در این گفتمان ایفا کردند. از این گذشته، با بازشناسی و معرّقی قشرهای کنار ماندۀ جامعه ایران، از راه بازتابیدن سخنانشان، این رسانه ها آنان را به آگاهی بر امکانات تازه رهنمون شدند و این واقعیت را نمایان کردند که نظر و رای هر شهروند ایرانی به هر کیش و مرام و از هر جنس و طبقه ای، سزاوار طرح و احترام است. و سرانجام، نامه هائی که در این نشریات منتشر می شد نشانی از پذیرفتن، یا دستکم اقرار به، این واقعیت بود که هر شهروندایرانی صاحب حقوقی مسلم است. به سخن دیگر، این واقعیت که خوانندگان روزنامه ها خود را، نه به عنوان گیرندۀ منفعل آگاهی ها، بلکه به مثابه شرکت کننده ای سهیم و فعّال در عرصۀ اجتماع می دیدند خود دال بر آن بود که مطبوعات نقشی مؤثر در دگرگون شدن فرهنگ سیاسی و روزنامه نگاری و ریختن شالوده های فضائی نوپا، هرچند محدود، ایفا کرده اند.*
_______________________________________________________
*استاد بخش تاریخ دانشگاه دولتی مونتکلر.

* این نوشته از سخنرانی نگارنده به انگلیسی در «کنفرانس یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه، 1907-1911» برگرفته و ترجمه شده است. این کنفرانس در تابستان سال 2006 به دعوت بنیاد میراث ایران در دانشگاه آکسفورد برگذار شد.
---------------------------------------------------------------------------------------------

پانوشت ها:

1. معروف ترین این قرائت خانه ها البته کتابخانه ملی بود که در سال 1904، دو سال قبل از صدور فرمان مشروطیت، تأسسیس شد. اما در ماههای پس از صدور فرمان مشروطیت، تعداد زیادی آگهی در صفحات مطبوعات خبر از باز شدن قرائت خانه های جدید و انتشار کتاب درباره موضوعات مختلف میداد. به عنوان نمونه، ن. ک. به: تربیت ، ش ۴۱۸ ، ۲۵ اکتبر ۱۹۰۶، ص ۱ ؛ حبل المتین، ش ۹ ، ۸ مه ۱۹۰۷، ص ۴ ؛ حبل المتین ، ش ۶۸، ۱۵ زوئه ۱۹۰۷، ص ۴. 2. سید فرید قاسمی، راهنمای مطبوعات ایران: عصر قاجار، 1253 ق/1304- 1215ش، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، 1372، ص 4. 3. نخستین شمارۀ حبل المتین تهران در 29 آوریل منتشر شد. این نشریه شعبۀ دیگری از نشریۀ معتبر حبل المتین بود که نخست به صورت هفته نامه در سال 1893در کلکته انتشار یافت. برای آگاهی بیشتر در بارۀ این نشریه ن. ک. به: احمد کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، چاپ پنجم، تهران، امیرکبیر، 1340، صص 77-276. 4. در نوامبر ۱۹۰۷، در اعلان وفات ذکاء الملک، صور اسرافیل از روزنامۀ تربیت چنین یاد کرد: ". . . خدماتی که این روزنامه به وطن ما کرده، علاوه بر معلومات و فوایدی که منتشر نموده، یکی این است که مردم ایران از روزنامه آزرده خاطر بودند، تربیت به واسطه شیرینی بیان و مزایای چند که دارا بود، مردم را روزنامه خوان کرد." ن. ک. به "فاجعۀ ادبی،" صوراسرافیل، ش ۱۵ ، ۲۹ رمضان ۱۳۲۵ق/ ۵ نوامبر ۱۹۰۷، ص ۵. افزون براین، در پژوهش هائی که در مورد مطبوعات ایران انجام گرفته، روزنامۀ تربیت به عنوان نشریه ای پیشگام شناخته شده است که سرمشقی برای روزنامه های غیردولتی دیگر شد که در شهرهای گوناگون کشور کم کم انتشار یافتند. در این باره ن. ک. به: گوئل کهن ، تاریخ سانسور در مطبوعات ایران ، ج ۱ ، تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۶۳ ، ص ۸۳. 5. محمد حسن خان اعتماد السلطنه در خاطراتش به همکاری ذکاء الملک با او در انتشار روزنامۀ دولتی اطلاع اشاره می کند. برای آگاهی های بیشتر در این باره به عنوان نمونه ن. ک. به: خاطرات محمدحسن خان اعتماد السلطنه، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیر کبیر، 1345، صص 86 و 129. 6. برای زندگی نامۀ کوتاهی از میرزا محمد حسین خان فروغی ن. ک. به: محمد صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، ج 2، اصفهان، کمال، 1363، صص ۱۲۴- ۱۲۲. 7. تربیت، ش ۴۳۴، ۲۹ محرم ۱۳۲۵ق/ ۱۴مارس ۱۹۰۷ ، ص ۲ . 8. تربیت، ش ۱۳۰، ۲۶ شوال ۱۳۱۶ق/ ۹ مارس ۱۸۹۹، ص ۴. 9. تربیت، ش ۴۵، ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۱۵ ق/ ۲۱ اکتبر ۱۸۹۷، ص ۳. 10. تربیت، ش ۳۷۳ ، ۸ جمادی الثانی ۱۳۲۳ ق/ ۱۰ اوت ۱۹۰۵، ص ۱. 11. در بارۀ این گونه خوشبینی های اولیه ن. ک. به: Negin Nabavi, “Spreading the Word: Iran’s First Constitutional Press and the Shaping of a ‘New Era’,”Critique: Critical Middle Eastern Studies, vol. 14, no. 3, Fall 2005, pp. 307-321. 12. تربیت، ش ۴۳۴، ۲۹ محرم ۱۳۲۵ق/ ۱۴مارس ۱۹۰۷، ص ۱ . 13. مجمع آزادمردان در سال 1903 تأسیس شد. در پی صدور فرمان مشروطیت، میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل همراه با سید محمدرضا مساوات به کمیتۀ انقلاب که برای تقویت نهضت مشروطیت تشکیل شده بود پیوستند. 14. این اصطلاح در بسیاری از روزنامه ها ی این دوره به چشم میخورد. به عنوان نمونه روزنامه مجلس ادعا کرد که این روزنامه "با نور جمال و صوت دلکش خود چشم و گوش بومی و بیگانه را روشن و پرآوازه خواهد ساخت." ن. ک. به مجلس، ش ۶، ۱۶ شوال ۱۳۲۴ق/ ۳ دسامبر ۱۹۰۶، ص ۴. 15. چنین احساساتی چنان متداول بود که در بسیاری از نامه های خوانندگان که به روزنامه ها فرستاده می شد بازتاب می یافت. به عنوان نمونه، در نامه ای به حبل المتین این جملات به چشم می خورد: . . .ایرانیان امروز چشم بصیرتشان به اندازه ای باز شده و در حفظ حقوق خود چنان ساعی هستند که اعمال و افکار هر فردی را با کمال دقت و نازک بینی ناظرند و موشکافی میکنند و در حفظ حقوق حقه خود از هر اقدامی مضایقه ندارند و از بدو دنیا، چنانچه تمام تواریخ عالم به ما نشان میدهد و مبرهن می دارد، هر ملتی که از خواب غفلت بیدار شد و حقوق خود را دانست با هیچ قوۀ قاهره نمی توان حقوق آن ملت را پایمال نمود و از میان برد. ن. ک. به: "مکتوب شهری،" حبل المتین (تهران)، ش ۲۳، ۱۲ ربیع الثانی ۱۳۲۵ق/ ۲۵ مه ۱۹۰۷، ص ۴. 16. حبل المتین (تهران) در سرمقاله اوّل خود هواداری اش را از آزادی به تصریح اعلام کرد و نوشت: ". . . هواخواه حرّیت و آزادی و عاشق مساوات و برادری هستیم. . ." حبل المتین (تهران)، ش ۱، ۱۵ ربيع الاول ۱۳۲۵/ ۲۹ آوريل ۱۹۰۷، ص ۱. 17. حبل المتین، ش 20، 21 مه 1907، ص 2. 18. ن. ک. به: Soroud Soroudi (1988): Sur-e Esrafil, 1907-08: Social and Political Ideology,” Middle Eastern Studies, vol. 24, no. 2, p. 246. 19. حبل المتین (تهران) ، ش ۱ ، ۱۵ ربیع الاول ۱۳۲۵ ق/ ۲۹ آوريل ۱۹۰۷، ص ۲. 20. در مقاله ای که با عنوان "سیاسی" در حبل المتین (تهران)، ش ۷، به تاریخ ۲۲ ربیع الاول ۱۳۲۵ق/ ۶ مه ۱۹۰۷ به چاپ رسید چنین آمده است: "ای اهالی وطن عزیز: ترقی ایران موقوف به اتحاد ملت و دولت است. تا یگانگی و یکرنگی در کار نباشد ممکن نیست به این زودی بتوان ترقی نمود. . ." 21. ن. ک. به:"مجسمه غیرت،" حبل المتین (تهران)، ش ۲۳ ، ۱۲ ربیع الثانی ۱۳۲۵ ق/ ۲۵ مه ۱۹۰۷، ص ۳. بر اهمیت «غیرت» نه تنها در مقالات بلکه در برخی از نامه های خوانندگان به روزنامه ها نیز تأکید می شد. نمونۀ بارزی از این گونه تأکیدها را در نامه ای می توان خواند که در روزنامه مساوات به چاپ رسید: "ای اهل ایران و ای زادگان این مرز و بوم، اینک وقت غیرت است. . . حیات شما و نجات شما در غیرت است. آزادی شما، عزت شما در غیرت است. . . ثروت شما، استقلال شما، ملیت شما در غیرت است. جز غیرت هیچ علاج ندارید." "مکتوب شهری،" مساوات، ش ۶ ، ۱۷ شوال ۱۳۲۵ق/ ۲۴ نوامبر ۱۹۰۷ ، ص ۶ . 22. این نکته فرض برخی کسان از جمله یحیی آرین پور را مورد پرسش قرار می دهد که «غالب نویسندگان اصلا نمی دانستند چه می نویسند و برای که می نویسند.» ن. ک. به: یحیی آرین پور، از صبا تا نیما: تاریخ صد و پنجاه سالۀ ادب فارسی، تهران، کتاب های جیبی، 1350، ج 2، ص 25. 23. در بارۀ برخی از این ویژگی ها ن. ک. به: Nabavi, “Spreading the Word, pp. 317-320 24. «مکتوب انزلی،» مساوات، شماره 4، 13 نوامبر 1907، ص 5. 25. «مکتوب قم،» مساوات، شماره 3، 4 نوامبر 1907، ص 3. 26. برپایۀ گزارشی که در روزنامه روسی نویه ورمیه (Novoe Vremya) چاپ شد و ترجمه اش در مساوات انتشار یافت، "یکی از محسنات مردم ایران این است که از کارهای مملکتی و پلتیک زود زده نمی شوند و به توسط روزنامه ها که در تهران قریب هفتاد نمره طبع میشود و خیلی ارزان به فروش می رسد با کمال دقت مراقب و مواظب کار مجلس هستند. بعضی ها که به چشم خود دیده اند تعریف می کنند که در تهران خیلی دیده می شود که مثلا پینه دوز یا خیاط هم کار می کنند و هم روزنامه می خوانند و کسانی که جراید را می خوانند بعد از اتمام به فقرا می دهند که آنها نیز از مطالعۀ آن مستفیض شوند." مساوات، ش ۱۶، ۵ صفر ۱۳۲۶ق/ ۸ مارس ۱۹۰۸، ص ۶. 27. ن. ک. به: E.G. Browne, The Persian Revolution, 1906-1911, Reprint. Washington, DC, Mage Publishers, 1995, p. 143. 28. ن. ک. به: Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution, 1906-1911: Grassroots Democracy, Social Democracy and the Origins of Feminism, New York, Columbia University Press, 1996, p. 152. 29. «مکتوب شهری،» حبل المتین، شماره 4، 2 مه 1907، ص 3. 30. «مکتوب قم،» مساوات، شماره 3، 4 نوامبر 1907، ص 7. 31. «توضیح واضحاتی که تا کنون در ایران به خیال آن نیستند،» صور اسرافیل، شماره 20، 16 ژانویه 1908، صص 4-3. 32. به عنوان نمونه ن. ک. به: «لایحه ای در بارۀ ذمّت،» حبل المتین، شماره 68، 15 ژوئیه 1907، ص 6. 33. ن. ک. به: "لایحۀ یکی از خواتین،" حبل المتین (تهران)، ش ۱۰۵ ، ۲۲ رجب ۱۳۲۵ ق/ ۱ سپتامبر ۱۹۰۷، ص 4. نامۀ خوانندۀ زنی نیز، با لحنی مشابه و در انتقاد از شیخ فضل الله، دو ماه پیش از این در صوراسرافیل به چاپ رسیده بود. ن. ک. به: صوراسرافیل، ش ۸- ۷ ،۱ ژويه ۱۹۰۷، صص ۴ و ۵ . هيچ يک از اين دو نامه اسم و يا نشانه ای از نويسنده نداشت. 34. ن. ک. به: Afsaneh Najmabadi, “Zanha-yi Millat: Women or Wives of the Nation?,” Iranian Studies, vol. 26, nos. 1-2, Winter/Spring 1993, p. 65. 35. "مکتوب يکی از خواتين،" حبل المتین (تهران)، ش ۶۵ ، ۲۹ جمادی لاولی ۱۳۲۵ق / ۱۱ ژوئيه ۱۹۰۷، ص ۳. 36. "تغير،" حبل المتين (تهران)، ش ۶۴ ، ۲۸ جمادی الاولی ۱۳۲۵ ق / ۱۰ ژويه ۱۹۰۷. در نتيجه اين اعتراض، اصل نامه روز بعد با عنوان "مکتوب يکی از خواتين" به چاپ رسيد. 37. به عنوان نمونه، هنگامی که ذکاء الملک نگارندۀ نامه را مي شناخت، مقدمه ای با مضمون زیر در ابتدای مطلب مي نوشت: "جناب معارف نصاب. . .آقا ميرزا سيد رضا خان ملقب به صديق الحکماء از مشاهير اطبای تبريز و دوستان صميمی ادارۀ تربيت به اين بنده مرقوم فرموده اند. . ." تربيت، ش ۳۷۶ ، ۲۹ جمادی الثانی ۱۳۲۳ق/ ۳۱ اوت ۱۹۰۵، ص ۲. 38. به عنوان نمونه ن. ک. به: تربیت، شماره 349، 26 ژانویه 1905، ص 4. 39. در یک مورد که ذکاء الملک نگارندۀ نامه را نمي شناخت ، چاپ نامه را به اين صورت توجيه کرد: "اين اوقات پاکتی از زنجان به مهر (عبده. . . احمد الحسينی) به اسم بندۀ ناچيز رسيده. با نويسنده محترم سابقه ای نداشتم. افواهاً گفتند جناب مستطاب معظم حاجی سيد احمد پسرحاجی مير بهادرالدين از ملاکين خمسه که در سلک علماء منسلک است، مرقوم فرموده. در هر حال چون از بعضی مفاسد خبر مي دهد و برادران را به کار خير تشويق مي کند و احتمال غرض در آن نمي رود، بعضی تعارفات را انداخته، باقی را در اين محل درج مي نمايد و اميدوار است سودمند شود." تربيت، ش ۴۲۰، ۲۷ رمضان ۱۳۲۴ق/ ۱۵ نوامبر ۱۹۰۶، ص ۴. 40. ن. ک. به: Benedict Anderson, Imagined Communities: Reflections on the Origin and Spread of Nationalism, revised ed., London and New York, Verso, 1991, p.4. 41. به عنوان نمونه، ن. ک. به: James L. Gelvin, The Modern Middle East: A History. New York and Oxford, Oxford, University Press, 2005, p. 145.

 






شهر از دیدگاه دکتر پیران

(با تشکر از دکتر زمانی به خاطر تذکر برای ویرایش این متن برای قرار گرفتن در وبلاگ)

زمانی که نگاه نگران و اندیشه ی لرزان انسان ایرانی در پی سرکردگی شهر فرنگ ، معطوف پای تا زانو در گل از راه پیشرفت مانده و عامل عقب ماندگی خود شد، دست به گرداندن کلید در قفل معما گونه ای برد و در دروازه ای را گشود و به جبر پای در راهی نهاد، که آن، همانا مداقه در تبار و پیچ در پیچی تاریخ سرزمین و اندیشه خود بود، که در کدامین یک از تنگه های خطیر تاریخ ، به خطا رفته و اینک ، مانده از راه درازی است که فرنگیان پیش تر به سر سلامتی از سر گذرانده اند و او مانده ؟

مطالعه ی تاریخ نه انتخاب که اجباری اساسی است در شناخت و کشف چگونگی پیچ و تاب های تاریخی در انعکاس وضع موجود و واکاوی شعور جمعی در پس نظام باورها و ریشه یابی آن در نیروهای اجتماعی موثر و استنتاج قوانین و تحولات تاریخی این محدوده ی تاریخی معین برای ترسیم اجزای به هم پیوسته ی ساختار تاریخ اجتماعی که به درک ذهن و ناخوآگاه فرهنگی ایرانی می انجامد.

نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران، که مبانی و مقدمات نظری خود را از دل تاریخ ایران می جوید، ابتدا در واکنشی به دیگر نظریات تبیین کننده ی تاریخ جامعه ی ایران و در نگاهی انتقادی به آنها ساخته و پرداخته شد. و با روش شناسی متاثر از مکتب تاریخ نگاری آنال فرانسه[1]، در همپوشانی علم و فلسفه و تاریخ و در یک تحلیل سه سطحی، سعی در دست یابی به ابعاد زندگی انسان ایرانی دارد و در ضمن میکوشد از آفت تاریخ نویسی ایرانی که همانا درباری بودن آن است فاصله بگیرد و تصویری مطابق با واقعیت ارایه دهد.، در همپوشانی علم و فلسفه و تاریخ و در یک تحلیل سه سطحی، سعی در دست یابی به ابعاد زندگی انسان ایرانی دارد و در ضمن میکوشد از آفت تاریخ نویسی ایرانی که همانا درباری بودن آن است فاصله بگیرد و تصویری مطابق با واقعیت ارایه دهد.

دکتر پرویز پیران[2]، بر پایه ی شناخت پیشینه ی شهر در ایران، پژوهشی به نام (شهر شناسی در ایران، تحلیل محتوای ممنابع و متون گذشته ) را آغاز کردند که از دل آنها سه نظریه ی مهم فراهم آمد[3]:

▪ نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی جامعه ی ایران

▪ ضرورت تاکید بر نظریه ی آبادی به جای شهر در ایران، خاور میانه و دنیای اسلام

▪ ضرورت تفکیک مقیاس شهری و مقیاس ابنیه ی منفرد و رابطه ی این دو با وجود شهروند، عرصه ی عمومی یا مشاع شهروندی و فقدان آن

چهارچوب نظری تدقیق شده از تحلیل محتوای این سیصد متن تاریخی، در تقابل با دیگر نظریات تحلیل کننده تاریخ ایران- همچون پاتریمونیالیزم، استبداد شرقی، شیوه ی تولید آسیایی، نظریه ی دوره بندی اروپای قاره ای و ... - علاوه بر پذیرفتن بعضی از مقدمات نظری آنها ، با در پیش گرفتن نگاهی انتقادی به ابهامات و علامت سوال هایی جواب میدهد که نظریات پیشین از پاسخ بدان ها وامانده و یا در تقابل با دیدگاه های جدید قدرت نوزایی خود در جواب به آنها را از دست داده اند و یا اینکه اساسا در تحلیل خود به خطا رفته اند. نظریه ی پاتریمونیالیزم ( پدرشاهی) که به نظر من اصلا در مورد ایران موضوعیت ندارد. دوستان و کسانی که این نظریه را برای ایران به کار بستند، توجه نکردند که اساسا پاتریمونیالیزم بر پایه ی دو جریان حقوقی بین آزادان شهروند شکل گرفته ... .

بحث رابطه ی کفیل و مورد کفالت است. اما در مورد ایران ، درست است که رابطه ی حاکم و محکوم از جهتی شبیه رابطه ی کفالتی است ، اما پایه های حقوقی روم و پروسی در ایران دیده نمیشود.[4] وی در مورد شیوه ی تولید آسیایی به مرحوم بهار استناد میکند و استدلال میکند که در ایران مبنای شکل گیری نظام متمرکز وجود ندارد و جز یکی دو مورد آن هم در حاشیه کشاورزی ایران متکی بر دیم بوده است.

از طرف دیگر ، متاثر از الگوهای غربی، کشاورزی در مقابل تجارت پر اهمیت تر جلوه داده شده است، غافل از آن که تجارت یکی از مهمترین بنیان های زندگی در ایران بوده است. [5] وی در مورد شیوه ی تولید آسیایی به مرحوم بهار استناد میکند و استدلال میکند که در ایران مبنای شکل گیری نظام متمرکز وجود ندارد و جز یکی دو مورد- آن هم در حاشیه کشاورزی ایران متکی بر دیم بوده است. از طرف دیگر ، متاثر از الگوهای غربی، کشاورزی در مقابل تجارت پر اهمیت تر جلوه داده شده است، غافل از آن که تجارت یکی از مهمترین بنیان های زندگی در ایران بوده است.

پیران به سه بنیان اساسی در تاریخ ایران اشاره میکند: یک جانشینی، یک جا نانشینی ، موقعیت ژیواستراتژیک فلات ایران. جامعه ی ایلی که جامعه ای بسیار منسجم و در ستیز با طبیعت در خشک سالی ادواری با نابودی مواجه میشود. چنین جامعه ای با عصبیت ابن خلدونی- یعنی انسجام درونی- و پیروی محض افراد ایل از نظام خانواری با روابط خونی و رهبری ایل، اولین کاری که برای حفظ خود انجام میدهند این است که دایما بر مناطق یک جانشینی حمله میکنند. [6]

محدودیت منابع آب در فلات ایران باعث پخشایش جمعیت در فضاهای جغرافیایی شده که باعث پیدایی دهها هزار روستای پراکنده ، کم عده ، ناتوان در نظام معیشتی و ... میشود و به این ترتیب مناطق روستایی که به علت پخشایش، قدرت دفاعی خود را از دست داده اند، در تقابل با ایلات در معرض ناامنی و نابودی قرار می گیرند .

موقعیت ژیواستراتژیک فلات ایران که پیوند دهنده ی شرق به غرب بوده است و سه شاه راه حیاتی روزگار تا قبل از کشف آمریکا از ایران می گذشته نیز عامل عمده ای برای برانگیختن اقوام مهاجم برای بدست گرفتن این منطقه بوده است؛ که در این میان ، حکومت های محلی را وا میداشته تا به زور شمشیر و عواید کمر شکن مالیات، امنیت راه های تجاری را بر قرار سازند... از این رو عامل ناامنی ، نیروهای تغییر آفرین اجتماعی[7] را به این موضوع میکشانده است که از تمایل منطقی افراد به گذر از قدرت اقتصادی به کسب قدرت سیاسی ، چشم پوشی کنند. لذا در تحلیل نهایی تجار شهری ترجیح میدهند که استبداد را بپذیرند به شرط آنکه امنیت راه ها برقرار شود و تجارت ادامه داشته باشد.... این سه نیرو [ ایلات، روستا، تجارت] با یک توافق نانوشته ، نظام استبدادی را بازتولید میکنند. [8] به این ترتیب این عوامل سه گانه الگوی حاکمیتی را شکل میدهند که در قالب سه مفهوم جذب، تفرقه ی آگاهانه و کاربرد زور به باز تولید نظام استبدادی در طول تاریخ می انجامد.

تفرقه ی آگاهانه جمعیتی در گستره ی جغرافیایی، جزب حاکم زورمدار و در نتیجه انتخاب آگاهانه ی زورمند مداری به جای شهروند مداری و همه ی اینها برای تامین امنیت. به این خاطر است که ذهنیت تاریخی فرد ایرانی مبتنی بر انتخاب آگاهانه ی استبداد برای تامین امنیت در مقابل اقوام بیگانه ، به او هویتی دوگانه می بخشد. هستی ایرانی شامل دو رویه یا هستی دوپاره و دو گانه ی ایرانی است. یک روی آن عدم تمرکز، پخشایش قدرت ،هرج و مرج، درگیری شدید، نابودی، تجاوز، قتل و غارت، پس رفت، انحطاط شهری، کاهش جمعیت و قطع شدن راه های تجاری و رکود شدید اقتصادی است.

و روی دیگر، تمرکز صوری، قدرت مرکزی بر پایه والی گری منطقه ای ولی اسما و رسما وابسته به قدرت مرکزی ، رونق راه های تجاری، افزایش ثروت ملی، بالا رفتن عواید صنایع کارگاهی ، ثبات اما سرکوب اندیشه است. را به این موضوع میکشانده است که از تمایل منطقی افراد به گذر از قدرت اقتصادی به کسب قدرت سیاسی ، چشم پوشی کنند.

لذا در تحلیل نهایی تجار شهری ترجیح میدهند که استبداد را بپذیرند به شرط آنکه امنیت راه ها برقرار شود و تجارت ادامه داشته باشد.... این سه نیرو [ ایلات، روستا، تجارت] با یک توافق نانوشته ، نظام استبدادی را بازتولید میکنند. به این ترتیب این عوامل سه گانه الگوی حاکمیتی را شکل میدهند که در قالب سه مفهوم جذب، تفرقه ی آگاهانه و کاربرد زور به باز تولید نظام استبدادی در طول تاریخ می انجامد. تفرقه ی آگاهانه جمعیتی در گستره ی جغرافیایی، جزب حاکم زورمدار و در نتیجه انتخاب آگاهانه ی زورمند مداری به جای شهروند مداری و همه ی اینها برای تامین امنیت. به این خاطر است که ذهنیت تاریخی فرد ایرانی مبتنی بر انتخاب آگاهانه ی استبداد برای تامین امنیت در مقابل اقوام بیگانه ، به او هویتی دوگانه می بخشد.

هستی ایرانی شامل دو رویه یا هستی دوپاره و دو گانه ی ایرانی است. یک روی آن عدم تمرکز، پخشایش قدرت ،هرج و مرج، درگیری شدید، نابودی، تجاوز، قتل و غارت، پس رفت، انحطاط شهری، کاهش جمعیت و قطع شدن راه های تجاری و رکود شدید اقتصادی است. و روی دیگر، تمرکز صوری، قدرت مرکزی بر پایه والی گری منطقه ای ولی اسما و رسما وابسته به قدرت مرکزی ، رونق راه های تجاری، افزایش ثروت ملی، بالا رفتن عواید صنایع کارگاهی ، ثبات اما سرکوب اندیشه است.

این دوگانه ی متضاد زندگی ایرانی در کنار فرهنگ های قومی و قبیله ای و آن سه عامل پایه ای در تحلیل ساختار اجتماعی ایران، برآمد فرهنگ ایرانی را شکل میدهد. این چنین فرهنگی مردم ایران را وا می داشته تا در قالب شورش ها ، قیام ها ، انقلاب ها و جنبش های اجتماعی و در بزنگاه پیروزی ، برای امنیت خود و راه های حیاتی سرزمین اش به باز تولید همان الگوهای حکومتی پیشین - استبداد- دست بزند. این باز تولید نظام حکومتی استبدادی ، علی رغم این که امنیت را برای آنان به ارمغان می آورده ، اما خود نیز عاملی میشد برای سرکوب دایمی آزادی و قدرت خلاقانه ی اندیشه ی مردم و معلق نگه داشتن آنها در ترس و اضطرابی - نه ویرانگر بلکه- دایمی.

از این رو هنگام مطالعه ی سه عرصه ی زیر بنایی در مفهوم شهر، آشکارا میبینیم که عرصه ی حکومتی در تزاید دایم، عرصه ی عمومی را تحلیل میبرد و عرصه ی خصوصی را به حداقل خود فرو می کاهد. از این رو شاهد تبدیل سه عرصه ی خصوصی ، عمومی و حکومتی به عرصه ی امن و عرصه ی خصم خواهیم بود. نیز ، آن دوگانگی الگوی فرهنگی در این جا به صورت مشارکت جویی و نامشارکت جویی بروز می یابد. در عرصه ی خانوادگی ، عشیره ای ، قبیله ای و مذهبی بسیار مشارکت جو بوده اما در عرصه های نظامی ، مدنی ، رسمی و عمومی، شدیدا نامشارکت جو و خودخواه هستند.

در این جامعه البته کسی صاحب حقوق به دنیا نمی آید ، هویت از دریچه ی فرد تعریف نمیشود. از دریچه ی روابط قومی-خونی تعریف میشود. شهروند به وجود نمیآید. [10] تحت چنین شرایطی انسان ایرانی سر از تداوم آشوب و التهاب خصم و حکومت به اندرون و چهار دیواری امن خود فرو میکند و این میشود که فقدان احساس تعلق به عرصه ی عمومی در کنار هویتی که در آن زندگی خارج از خانواده ، عشیره و ایل، معنایی ندارد؛ مشارکت و مشارکت آزادانه، آنچنان که از ملزومات کامیونیتی میباشد ،در زندگی او وجود پیدا نکند و فضای زندگی او به شهر تبدیل نشود. هویت او در مای خانوادگی ، کلان ، عشیره و قبیله مستحیل میشود و جز به عنوان ایمان آورنده و عضوی از اعضای امت، موجودیتی قایم به خود پیدا نمیکند [11]... تحت چنین شرایطی انسان ایرانی سر از تداوم آشوب و التهاب خصم و حکومت به اندرون و چهار دیواری امن خود فرو میکند و این میشود که فقدان احساس تعلق به عرصه ی عمومی در کنار هویتی که در آن زندگی خارج از خانواده ، عشیره و ایل، معنایی ندارد؛ مشارکت و مشارکت آزادانه، آنچنان که از ملزومات کامیونیتی میباشد ،در زندگی او وجود پیدا نکند و فضای زندگی او به شهر تبدیل نشود. هویت او در مای خانوادگی ، کلان ، عشیره و قبیله مستحیل میشود و جز به عنوان ایمان آورنده و عضوی از اعضای امت، موجودیتی قایم به خود پیدا نمیکند .

دوگانگی شاه و رعیت، در کنار مشارکت درون گروهی( و نه بدون گروهی) اقوام، ایلات، و گروه های فرقه ای (که البته فاقد تصور کیفیتی کالبدی، فضایی از مکان میباشد) نیز مانع پیدایی مفهومی حتی نظیر کامیونیتی در پیشینه ی مفهومی ذهن ایرانی میشود. شاهد مثال آنکه حتی در تحلیل نهایی [ این] قدرت سیاسی نظامی متمرکز، که عمدتا ماهیتی ایلاتی دارد [است که] پادزهر شرایطی بر مراتب استفبار تر محسوب میشده و این، رمز درک دیالکتیک تمرکز و عدم تمرکز و باز تولید زورمداری برای قرن ها در ایران است. [12]

بدین گونه است که مفهوم کامیونیتی به عنوان مبنای نظریه شهر در تاریخ جامعه ی ایران واقعیت عینی پیدا نمیکند. از طرف دیگر، مقیاس شهری بنا بر متون و منابع طراحی و برنامه ریزی شده زمانی حاکم میشود که کلیت شهر به عنوان کلی وحدت یافته ، یکجا دیده میشود و در این میان، از نظر کالبدی سه عرصه ی حکومتی، عرصه ی مشاع متعلق به ساکنان و عرصه ی خصوصی یا خانه ی مسکونی در این کل وحدت یافته از قواعد خاص خود تبعیت میکنند. [13] البته بماند که این مقایسه ای نارواست میان تجربه ی متفاوت شرق در فضاهای زیستی- اجتماعی با ساختار فضایی شهر آنچنان که در غرب تعریف شده است. اما نکته اینجاست ،عواملی که وجود نظریه ی شهر، آنچنان که شهر غربی وابسته به آن میباشد، در فلات ایران موجودیت پیدا نکرد. عواملی که در ذهنیت شهروند غربی ، درکی متفاوت از فضای جغرافیایی می آفریند و برای کامیونیتی هویتی مستقل و متفاوت از محدوده ی خصوصی و حکومتی می آفریند و آن را بر پایه ای از احساس تعلق به آن بنا مینهد. البته بماند که این مقایسه ای نارواست میان تجربه ی متفاوت شرق در فضاهای زیستی- اجتماعی با ساختار فضایی شهر آنچنان که در غرب تعریف شده است. اما نکته اینجاست ،عواملی که وجود نظریه ی شهر، آنچنان که شهر غربی وابسته به آن میباشد، در فلات ایران موجودیت پیدا نکرد. عواملی که در ذهنیت شهروند غربی ، درکی متفاوت از فضای جغرافیایی می آفریند و برای کامیونیتی هویتی مستقل و متفاوت از محدوده ی خصوصی و حکومتی می آفریند و آن را بر پایه ای از احساس تعلق به آن بنا مینهد.

دیالکتیک دایمی بین آزادی و استبداد و به طبع آن بین تمرکز و عدم تمرکز ، فرایندی بود که تجسم فضای کامیونیتی در تاریخ ایران را غیر ممکن میساخته است و چنان هویتی را شکل و انساجم نمی بخشید. چنان که پژوهش ها نشان میدهند، معیاری نظامی- سیاسی یعنی همان عامل موجده شهر ، مبنای تقسیم بندی شهر از ناشهر میباشد. عاملی که همواره نقض کننده ی مشارکت آزاد و تحلیل برنده ی فضای عمومی جامعه است. و بنابر این مفهوم پولیس در تاریخ ما موضوعیت ندارد....از سوی دیگر هیچ مقوله ی جوهری دیگری لیکن متفاوت از مفهوم کامیونیتی نیز نمی یابیم که جوهری شهر باشد و بنیاد تدوین نظریه ی شهر به حساب آید . بلکه ... آنچه جوهری است و پژوهش شهر شناسی نشان میدهد، وجود طیفی است که بدان طیف آبادی نام مینهیم ، تمام سکونتگاه ها به این طریق در جایی آرمیده اند و آباد را در مقابل ناآباد ، معطل و رها شده مطرح میسازد.

[14]

از این رو آنچه اهمیت جوهری می یابد ، آباد در مقابل نا آباد است و این عامل که اساس زندگی در گستره ی جغرافیایی ایران می شود، دیگر وجوه متمایز کننده ی شهر از نا شهر را کمرنگ و عرضی می سازد. و تمامی امور را به حکومت وامی گذارد . و اینچنین تناقضی مشهود در درون کالبد شهر ایرانی ، متاثر از و به سیاق همان دوگانگی هستی ایرانی ، هویدا می شود. ساختمان های حکومتی، دینی ، نظامی که معمولا بر پایه ی معیار های زمان خود و در عالم مقایسه آراسته نگهداری شده و تا حدودی مستحکم اند. و سایر ساختمان ها که بخش اعظم آنها مسکونی اند، نامستحکم، تنگ و باریک بنا شده از خشت و زمخت و نا زیبا و گاه بیغوله مانند اند. [15] ساختمان ها و بنا های حکومتی منحصر به فرد نظامی یا دینی که اگر از گستره ی فضایی شهر ها حذف شوند، آن شهر ها هیچ تفاوت اساسی از روستاها ی اطرافش نخواهد داشت. این گونه است که شاهد تک بناهایی از لحاظ استحکام و معماری عالی خواهیم بود که بر پیکره ی روستایی بی غواره و نا موزون روییده اند و حذف آنها از بافت شهری تشخیص تمایز شهر از روستا را مشکل می سازد. اینجاست که می توان از دو مقیاس در کنار هم یاد کرد. مقیاس شهری و مقیاس تک بنا یا ابنیه ی منفرد. مقیاس دوم ، مقیاس حاکم بر سکونتگاه های سرزمین ما بوده است. مقیاسی که وجه تمایز ریخت شناسانه ی شهر در جهان اسلام از یک سو و غرب از سویی دیگر است... چنین مقیاسی محصول شرایط جامعه ای است که بر ناامنی نهادی شده روییده است و در مقاطعی با قدرتی استبدادی به امنیت- در مقابل نیروهای بیگانه- رسیده لیکن به دلیل استبداد ، با اضطرابی دایمی روزگار می گذراند. ... از این رو در مقیاس تک بنا بر خلاف نظریه ی شهر شاهد مجموعه ای از حصار های پیرامونی شهر و پیچ در پیچی بافت شهر هستیم که سر به درون دارند و الگویی درون گرا که محصول فشار رو به تزاید عرصه ی عمومی و تقلیل عرصه ی خصوصی می باشد را به تدریج شکل می دهد.

[16] ساختمان ها و بنا های حکومتی منحصر به فرد نظامی یا دینی که اگر از گستره ی فضایی شهر ها حذف شوند، آن شهر ها هیچ تفاوت اساسی از روستاها ی اطرافش نخواهد داشت. این گونه است که شاهد تک بناهایی از لحاظ استحکام و معماری عالی خواهیم بود که بر پیکره ی روستایی بی غواره و نا موزون روییده اند و حذف آنها از بافت شهری تشخیص تمایز شهر از روستا را مشکل می سازد. اینجاست که می توان از دو مقیاس در کنار هم یاد کرد. مقیاس شهری و مقیاس تک بنا یا ابنیه ی منفرد. مقیاس دوم ، مقیاس حاکم بر سکونتگاه های سرزمین ما بوده است. مقیاسی که وجه تمایز ریخت شناسانه ی شهر در جهان اسلام از یک سو و غرب از سویی دیگر است... چنین مقیاسی محصول شرایط جامعه ای است که بر ناامنی نهادی شده روییده است و در مقاطعی با قدرتی استبدادی به امنیت- در مقابل نیروهای بیگانه- رسیده لیکن به دلیل استبداد ، با اضطرابی دایمی روزگار می گذراند. ... از این رو در مقیاس تک بنا بر خلاف نظریه ی شهر شاهد مجموعه ای از حصار های پیرامونی شهر و پیچ در پیچی بافت شهر هستیم که سر به درون دارند و الگویی درون گرا که محصول فشار رو به تزاید عرصه ی عمومی و تقلیل عرصه ی خصوصی می باشد را به تدریج شکل می دهد.

مقدمات و مواد تاریخی که تا به حال ذکر آنها رفت، نتیجه ی بیست سال تحقیق و پژوهش و تحلیل محتوای بیش از سیصد متن تاریخی است.(حال اینکه نگارنده ی این نوشتار، در توصیف و بیان جنبه ای از چنان پژوهشی چقدر موفق بوده و آیا توانسته حق مطلب را ادا کند، حرف و سخنی دیگر است... .) نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران ، نظریه ی آبادی جانشین شهر و نظریه ی مقیاس تک بنا یا ابنیه ی منفرد به عنوان وجه تمایز ریخت شناسانه ی شهر در جهان اسلام به ویژه در ایران برآمد مطالعه ی تطبیقی- تاریخی در بستر جغرافیایی انسانی است .

پژوهشی که بر اساس سه سطح تحلیل کلان ، میانه و خرد، به مطالعه ی کلیت ساختار اجتماعی ، نهادها و ساختارهای میانی و روانشناسی مردم ایران در طول تاریخ می پردازد. نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران علاوه بر همپوشانی با دیگر نظریات در زمینه ی تاریخ ایران و بر جسته ساختن نقاط قوت آنها به طرح مسایلی می پردازد که در سایه ی غفلت دیگر نظریات، مانده یا در مواجه با آنها توانایی پاسخ گویی نداشتند و در تحلیل خود به خطا رفته اند. نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران که به عنوان برآمدی از دیگر نظریات تاریخ ایران محسوب می شود، در سه سطح تحلیل به واکاوی جنبه ها ی متفاوتی از زندگی فرد ایرانی می پردازد.( در این نوشتار البته مهلت اشاره ای هرچند گذرا به سطح تحلیلی خرد و روانشناسی جمعی ذهن ایرانی نشد. برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به فصلنامه ی اندیشه ی ایرانشهر سال دوم شماره ی ششم. زمستان 1384 .) شایان ذکر است اگرچه در چهارچوب مفهومی نظریه ، تحلیل نهادهایی چون آموزش ، هنر و مذهب امکان پذیر می شود، اما جای هنوز خالی مانده ی آنها مشهود است. لکن باید پذیرفت این که این پژوهش هنوز به پایان خود نزدیک نشده است و اگر زمان و مکان و عاجل ِ حاضر، اجازت دهد، دکتر پرویز پیران و شاگردانش به تفضیل بدانها خواهند رسید.


مطهر امیری 1:

Annual آنال نام مجله ای بود که در سال 1929 در فرانسه آغاز به کار کرد دیدگاه این مجله که بعد ها به نام مکتب آنال معروف شود تلاش برای دست یابی به مرحله ای پیشرو یعنی مرحله ی ترکیبی یا سنتز وحدت نظریه و روش در کارعلمی بود نگاه آنها متوجه نارسایی های مخربی بود که حاصل از جدایی بین تاریخ نگاری و علوم اجتماعی و تفرقه بین مورخین با تخصص های گوناگون ایجاد شده بود هانری بر مارک بلاک بلاخ فرنان برودل از سردمداران این مکتب محسوب می شوند برای مطالعه ی بیشتر رجوع کنید به کتاب سرمایه داری و حیات مادی اثر فرنان برودل و مقدمه ی پرویز پیران بر آن کتاب این کتاب توسط آقای بهزاد دهباشی ترجمه شده و نشر نی آن را در سال 1372 به چاپ رسانده است 2 parviz 3 پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی 6 حرف و حدیث شکل گیری پژوهش شهر شناسی ایران ص 15 4 مریم یاسری جستارهای شهر سازی شماره ی دوازده نظریه شهر در ایران سخنرانی دکتر پرویز پیران در خانه ی هنرمندان ص 118 5 همان ص 119 6 نشریه ی جامعه ی نو شماره ی 19 به کجا میرویم گفت و گو با پرویز پیران 7 پیران از عبارت نیروهای تغییر آفرین اجتماعی به جای مفهوم طبقه در تاریخ ایران صحبت می کند و استدلال میکند که به دلیل باز تولید نظام استبدادی انکشاف طبقاتی در تاریخ ایران اتفاق نیافتادست 8 همان 9 چشم انداز ایران آبان و آذر85 هویت ملی جامعه ی ایران گفت و گو با پرویز پیران ص 15 10 نشریه ی جامعه ی نو شماره ی 19 به کجا میرویم گفت و گو با پرویز پیران 11 پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی 6 نظریه آبادی جانشین نظریه شهر ص 85 12 همان ص 83 13 پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی 6 نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی جامعه ی ایران 14 پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی 6 نظریه آبادی جانشین نظریه شهر ص 78 15 همان ص 86 16 همان ص 90

 
هفته نامه فصل نو






طرح من برای کارگاه طراحی شهری 1- میدان صاحب الامر تبریز







گزارش تخلف
بعدی